قدغن کردن سایر معانی: لعنت کردن، لعن کردن، نفرین کردن، ملعون کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نفرین کردن، لعنت کردن، عاق کردن، مردود ساختن سایر معانی: تکفیر کردن، (کلیسا) رسما محکوم و منفور اعلام کردن، ملعون شناختن، نفرین شدن
لعنتی، ملعون، ملعون oh, this blamed weather! آه، این هوای لعنتی!
مکروه، فرومایه، نفرت انگیز، بسیار بد، کریه سایر معانی: بیزار کننده، بیزارگر، آریغ انگیز، منزجر کننده
زشت، مکروه، نفرت انگیز سایر معانی: جنس بد، گند، بنجل، بد، واخورده، تنفرانگیز، بیزارکننده، ملعون
مکروهداشتن، نفرت کردن از، بد خواندن سایر معانی: بیزار بودن، متنفر بودن، نفرت داشتن، منزجر بودن، ناسزا گفتن، دشنام دادن، فحش دادن، با تحقیر (یا تنفر و غیره) صحبت کردن، (شدیدا) خرده گیری کردن، ...
بیزار سایر معانی: نفرت انگیز، منزجر کننده، سزاوار نفرت، ناخوشایند، زننده، مستهجن، قبیح، ناپسندیده، منفور
خبیی، جهنمی، دوزخی سایر معانی: (عامیانه) بسیار ناخوشایند، نفرت انگیز، بسیار بد، وابسته به عالم سفلی، شیطانی، اهریمنی