دست یابی، انجام، موفقیت، پیروزی، کار بزرگ سایر معانی: پیشرفت، نیل، حصول، کامیابی، دست آورد، تحقق
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تمدن، فرهنگ، برز، کشت میکرب در ازمایشگاه سایر معانی: فرهنگ (مجموعه ی عقاید و رسوم و الگوهای رفتاری یک مردم)، فضل و کمال، ادب و آموختگی، تربیت، فرهیختگی، ویژگی های فرهنگی، (زمین) کشت، برزیدن، ...
عمل، فعل، کار، سند، کردار، باقباله واگذار کردن سایر معانی: کرده، کنش، بیاوار، (حقوق) سند مالکیت، چکنامه، قباله (ملک)، (ملک را با صدور قباله) انتقال دادن [حقوق] واگذار کردن، منتقل کردن، سند م ...
انجام
عمل انجام شده سایر معانی: (فرانسه) عمل انجام شده، بی برو برگرد، برگشت ناپذیر، کار شده، ازکار گذشته، pl عمل انجام شده [حقوق] عمل انجام شده
فراست، استعداد، خصیصه، قوه تشخیص، بویایی، شامه سگ سایر معانی: (دراصل) شم، قدرت بویایی، قدرت تشخیص، (عامیانه) کلاس، رفتار زیبنده، زیبندگی، برازندگی، فرزامی، ویرایی، قابلیت، ذوق، مجا قوه تشخیص ...
شیرین کاری، جست و خیز سریع، نوعی رقص تند، اهنگ رقص تند، با اهنگ تند رقص کردن، جست و خیز کردن، استهزاء کردن سایر معانی: ورجه وورجه کردن، (کاشانی) لوشیدن، ور جهیدن، (بالا و پایین یا پس و پیش) ...
سامان، اگاهی، اطلاع، معرفت، علم، بصیرت، فضیلت، عرفان، دانش، دانایی، وقوف سایر معانی: دانستن، معلومات، شناخت، شناسایی، آگاهی، خبر، فهم، ادراک، اندریافت، دریافت، (قدیمی) هم خوابگی، جماع (carna ...
امر مهم، کار پر اهمیت، خوراک اصلی سایر معانی: فقره برجسته، بخش عمده خوراک، مثلا تیکه بزرگی از گوشت
موفقیت، پیروزی، ترقی، نتیجه، کامیابی، توفیق، کامروایی سایر معانی: کامکاری، آدم یا چیز کامیاب، کامرانی، نتیجه ی مطلوب، دستیابی به ثروت یا شهرت، رستگاری [ریاضیات] پیروزی، کامیابی، موفقیت، برد، ...