[نفت] اتصال نیم پایه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
همسایه، اهل محل سایر معانی: دیواربه دیوار، مجاور، همجوار، نزدیک به هم، نزدیک one of the neighboring villages یکی از روستاهای مجاور