پرهیزکننده، پرهیزگار، کسیکه ازاستعمال مسکرات پرهیزدارد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مناسب، محدود، ارام، متعادل، ملایم، میانه رو، معتدل، ملایم کردن، معتدل کردن، تعدیل کردن، اداره کردن سایر معانی: میانگیر، میان بود، نه سرد نه گرم (mild)، متوسط، میانه، میانگین، (مرغوبیت یا میز ...
پاک دین، وابسته بفرقه پیوریتان ها، وابسته به پاکدینان سایر معانی: (p بزرگ) وابسته به پیوریتن ها، پاکدینی، پیوریتانی