نیاز، ضرورت، لزوم، نیازمندی، احتیاج، بایستگی سایر معانی: دربایست، دارای الزام، سرنوشت، قضا و قدر، جبر، تغییرناپذیر، احترازناپذیر، الزام آور، ناگزیر، اجتناب ناپذیر، (معمولا جمع) نیازمندی های ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی شرفی، بیحرمتی، تجاوز، افراط
باور کردنی و معقول بودن سایر معانی: باورکردنی و معقول بودن
مطبوعیت، صفا، خوشی، خوش مشربی، بشاشت
سازگاری، قابلیت انعطاف، خم پذیری سایر معانی: قابلت انعطاف [نساجی] قابلیت انحناء - نرمی - خمیری [پلیمر] خم شدنی، خم پذیری
دمدمی مزاجی، تغییر پذیری، نرم شدنی، تاشدنی، انحناء پذیری سایر معانی: انحناء پذیری، تغییر پذیری، نرم شدنی، تاشدنی، دمدمی مزاجی
خوش اندامی، قشنگی، زیبایی سایر معانی: خوشگلی
عداوت، کینه، بدخواهی، خصومت دیرین سایر معانی: دشمنی دیرینه، بغض، کینه توزی (انگلیس: rancour)
سر کشی، گردن کشی، سر سختی، خود سری، سر پیچی، تمرد، ناگذاری [عمران و معماری] ناسوزی
بیرحمی، سخت دلی
دچاری به نرمی استخوان، لغزندگی، سستی، شکنندگی
تقدس، پاکدامنی، قدوسیت