[زمین شناسی] دادهه ای ضعیف [آمار] داده های ضعیف
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حسابداری] کارآئی ضعیف
[ریاضیات] انتگرال ضعیف
سبک مغزی، خطی، کم عقلی
سست زانو، دارای زانوهای ضعیف، بی اراده، سست عنصر، بی تصمیم
حاکی از ضعف نفس، ابلهانه، نابخردانه، کم اراده، سست عنصر، مردد، دودل، کم هوش، کند ذهن، سخیف، سبک مغز، دارای روحیه ضعیف، ضعیف الاراده
[ریاضیات] مینیمم ضعیف
توپولوژی عملگری ضعیف [ریاضی] فرمولدار
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] توپولوژی ضعیف عملگر ها
[ریاضیات] ترتیب ضعیف
[ریاضیات] جواب ضعیف
دولت ناتوان [علوم سیاسی و روابط بینالملل] دولتی که در نتیجۀ کاهش درآمد ملی و گسترش تنشهای قومی و مذهبی دیگر توانایی انجام وظایفش در برابر شهروندان را ندارد و در آستانۀ برخوردهای ...