در عملیات جنگی درگیر شدن، وارد رزم شدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاملا در توافق بودن، هم عقیده بودن
1- مایل یا آماده به انجام کاری بودن 2- انجام شدنی پنداشتن
بدرقه کردن
آشکار شدن، برملا شدن، اعلام شدن
نتیجه مثل روز مثل آفتاب روشن
رسیدگی کردن به، تر و خشک کردن
(خودمانی) خدانگهدار، خداحافظ، به امید دیدار
دیدنی، قابل دید سایر معانی: دیدنی، قابل دید
[نساجی] لیف دانه گیاه
پوستۀ بذر [کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات] لایۀ بیرونی و سخت بذر که از رویان و سایر محتویات بذر محافظت میکند
واژههای مصوب فرهنگستان
غلاف بذر، پوشش دانه