یکجور مقوای سخت که چسب و گل رس و چیزهای دیگربخمیران میزنند
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خمیرکاغذ [هنرهای تجسمی] اثر حجمی ساختهشده بهوسیلۀ مخلوطی از کاغذ خمیرشده و چسب
واژههای مصوب فرهنگستان
ثالیل زبان
پستانکی، وابسته به پستانچه (papilla)، پستانچه ای، مانند برامدگی دارای برامدگی
چندمامینهتودشَوی [علوم پایۀ پزشکی] پیدایش مامینهتودهای متعدد
داراى برامدگى، مانندبرامدگى پوست
پاپ بازی سایر معانی: (خصم آمیز) عقاید و رسوم کلیسای کاتولیک، مذهب کاتولیک
مامک [علوم پایۀ پزشکی] برجستگی رنگدانهدار در سطح قدامی غدد پستانی که مجاری شیری به آن ختم میشوند
تودغدۀ مامک [علوم پایۀ پزشکی] ضایعۀ خوشخیم مامک که عموما براثر بیماری پاژه در پستان ایجاد میشود
مسیرنمای تقرب دقیق [حملونقل هوایی] ردیفی از چراغهای راهنمای روی باند که تقرب دقیق را برای خلبان امکانپذیر میسازد|||متـ . چراغهای پاپی ...
ضایعۀ خوشخیم مامک که عموما براثر بیماری پاژه در پستان ایجاد میشود [علوم پایۀ پزشکی]
پوشچنگاری که در آن برجستگیهای مامینهای وجود دارد [علوم پایۀ پزشکی]