آشکار شدن، افشا شدن، نمایان شدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
با کسی نا سازگاری یا برخورد پیدا کردن
تبدیل به هیچ شدن، ناکامیاب شدن، ناکام شدن
مورد ملاحظه یا توجه کسی قرار گرفتن، متوجه شدن، دریافتن
به هوش آمدن، شعور پیدا کردن، حس داوری خود را باز یافتن
به توافق رسیدن
به نظر رسیدن، هویدا شدن، پدیدار شدن
(گفته یا حدس یا پیش بینی و غیره) درست درآمدن، درست بودن، به واقعیت پیوستن
پیشنهاد کردن، یافتن، ارائه دادن
هرچه میخواهیدبشود، هر چه بادا باد
[نفت] به تولید افتادن
[نفت] بیرون آوردن