مردها، جنس ذکور سایر معانی: جمع واژه ی: man
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مردم باهوش، دانشمندان، مردم باطلاع
صاحبان مقام
میلوزنۀ معیار مردان [ورزش] میلوزنهای با طول 2/2 متر و وزن 20 کیلوگرم که در مسابقات وزنهبرداری مردان از آن استفاده میشود ...
واژههای مصوب فرهنگستان
مستراح مردانه
[زمین شناسی] نوعی ایلمنیت که به صورت ماسه در نزدیکی ماناسان (menachan) کرنوال انگلستان دیده می شود. واژه مزبور به صورت manaccanite, menachanite هم نوشته می شود.
حوریان زیبای ملازم دیونیسوس، زنان باده گسار، زن باده گسار سایر معانی: رجوع شود به: maenad، maenad مذهب یونان حوری زیبایی که ملازم دیونیسوس بوده
(داروسازی) منادیون (گرد زردرنگ و بلورین به فرمول c11h8o2) [صنایع غذایی] منادیون : ترکیبی مصنوعی که دارای فعالیت مشابه ویتامین ک می باشد
دامگاه، نمایشگاه جانوران، جایگاه دام ودد سایر معانی: (دسته ای از جانوران غیربومی که برای نمایش در قفس نگهداری می شوند) جانوران باغ وحش، جانوران نمایشی
منشیوس (فیلسوف چینی)
خلق و رفتار خود را عوض کردن، خود را اصلاح کردن
سیاهپوست منده (قومی که در کشورهای افریقایی لیبریا و سیرالئون زیست می کنند)