مخفف: مسافت طی شده با یک گالن بنزین
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[خودرو] اتومبیل چند منظوره (مانند Opel Zafira )
یک لایه رنگ، یک دست رنگ، (در مورد قاشق و چنگال و چینی و ابزار و غیره) یک دست کامل
انسان را از روی دوستانش می توان شناخت
(دستور نواختن موسیقی) به وزن پیشین برگردید
[کامپیوتر] سترگ ساز مقدار مطلق، تقویت کننده مقدار مطلق .
[نساجی] اصطلاحی نسبی برای فر و موج با فرکانس یا دامنه خیلی کم یا خیلی زیاد و یا فر و موجی که در لیف با مشخصات زاویه ای نامناسب تثبیت شده باشد
[آمار] کارآیی مجانبی مطلق
[ریاضیات] متمم مطلق
دمای بیشینۀ مطلق [علوم جَوّ] بیشینۀ دما در دورۀ آماری
واژههای مصوب فرهنگستان
[آب و خاک] دمای حداقل مطلق، دمای کمینه مطلق
دمای کمینۀ مطلق ماهانه [علوم جَوّ] پایینترین دمای کمینۀ روزانۀ یک ماه تقویمی در دورۀ مشخص چندینساله