دعاوی مقدم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حقوق] مطالبات ممتاز
[زمین شناسی] رس اولیه - رسی که در محل تشکیل خود یافت می شود؛ رس باقیمانده.
[کامپیوتر] تشکیل ورودی یک جدول در اطراف یک خانه منفرد جدول
[ریاضیات] اصل رد و قبول، اصل شمول و عدم شمول [آمار] اصل شمول و عدم شمول
(ارتش امریکا) سرباز یکم، سربازیکم
ادوات سلب، ادوات نفی
[آمار] احتمال عضویت رده
اعلان کردن، جار زدن، قبلا اعلام کردن، علنا اظهار داشتن سایر معانی: اعلام کردن، (ماهیت) نشان دادن، گواه بودن، (نادر) با صدور اعلامیه تبعید یا ممنوع کردن
اعلامیه، اعلان، اگهی، بیانیه، انتشار، ابلاغیه سایر معانی: عمل اعلام کردن، اعلام، جار [حقوق] اعلام، اعلان، اعلامیه، بیانیه
ناحیه، منطقه زیست جانور یاگیاهی
تمایل بدزدی کردن