الفبا سایر معانی: حروف الفبا، الفابت، وات گروه، واتگان (رجوع شود به: جدول الفابت)، مبادی، اصول اولیه ی هر دانش، مقدمات، مبانی [ریاضیات] الفبا
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جزء، فقره، تفصیل، جزئیات، تفاصیل، حساب ریز، بتفصیل شرح دادن، بتفصیل گفتن، بکار ویژهای گماردن، ماموریت دادن، شرح دادن سایر معانی: جز (جزئیات)، خرده، فرشیم، مو به موگویی، با آب و تاب گویی، (تص ...
پا، پایه، اساس، بنیاد، مبنا، شالوده، بنیان، بنگاه، تشکیل، تاسیس، پی، پی ریزی، موسسهخیریه سایر معانی: پی افکنی، بنیادگذاری، برپا سازی، موسسه، بنلاد، پای بست، کدواده، بن پار، (مجازی) مبنا، پای ...
دستور زبان، گرامر، صرف و نحو، کتاب دستور، علم دستور سایر معانی: اصول اولیه ی هر دانش، کتاب دستور زبان [ریاضیات] دستور
اولیه سایر معانی: اصلی، اساسی، بدوی، ابتدائی، مقدماتی، اولی یا اولیه، ناقص، رشد نکرده
شرح، اعلامیه، اظهار، حکم، بیانیه، بیان، توضیح، عرضه داشت، تقریر، گفته، قطعنامه، قطعه نامه سایر معانی: اظهاریه، فرزامان، (بانکداری و غیره) ریزحساب، صورتحساب، گزارش (موجودی و غیره)، گزاره [کام ...