[ یَ / یِ ] (ص مرکب) یکپای. آنکه یک پا دارد. || (ق مرکب) بی توقف: یک پا رفتم. (یادداشت مؤلف). در تداول به کسی که یک باره کسی یا جایی را ترک کند و یادی از آن کس نکند یا پس از دیر زمانی ب ...
لغتنامه دهخدا
۱. یکتخته؛ فاقد شکاف یا فاصله: دیوار را آینهای یکپارچه پوشانده بود. ۲. (قید) [مجاز] همگی؛ بهتمامی: مردم یکپارچه شعار میدادند.
فرهنگ فارسی عمید
تبدیل یک یا چند مجموعه به محیطی یکپارچه [رایانه و فنّاوری اطلاعات]
واژههای مصوب فرهنگستان
ایجاد پیوستگی میان اطلاعات منابع مختلف که از مفاهیم و زمینهها و صورتهای متفاوت تشکیل شده است|||متـ . همجوشانی اطلاعات information fusion [علوم کتابداری و اطلاعرسانی] ...
فنّاوری ساخت افزارههای نیمهرسانا که در آن معمولا هزار مدار بر روی یک تراشۀ سیلیسیمی تعبیه میشود [مهندسی مخابرات]
پردازش همزمان و یکپارچهسازی اطلاعات دریافتشده از دو گوش [شنواییشناسی]
ویژگی مجموعهای که یکپارچهسازی شده باشد|||متـ . یکپارچه [رایانه و فنّاوری اطلاعات]
درستی و همخوانی دادههای ذخیرهشده در یک پایگاه یا انبار داده [فنّاوری اطلاعات و ارتباطات]
مجموعۀ یکپارچۀ شاسی و بدنه که سایر مجموعهها مانند موتور و سامانۀ تعلیق بر روی آن نصب میشود [قطعات و اجزای خودرو]
نوعی حکومت که در آن تنها دولت مرکزی اقتدار دارد [باستانشناسی]
نوعی حکومت که در آن تنها دولت مرکزی اقتدار دارد [علوم سیاسی و روابط بینالملل]
یک ردیف توربین که از یک تکّه فولاد تراشکاریشده و دیسک و پرّههای آن بهصورت یک واحد فراهم شدهاند [علوم نظامی]