مستقیم و بدون تمایل به اینطرف و آنطرف.
فرهنگ فارسی عمید
یک چهارم، یک چارک
فرهنگ واژههای سره
(~. رَ وَ) (ق.) (عا.) پیاپی، پشت سر هم.
فرهنگ فارسی معین
۱. اسب یدک؛ جنیبت. ۲. [مجاز] کسی که اصرار و پافشاری میکند. ۳. (قید) [مجاز] با اصرار و پافشاری: یکرکابی مپای بر سر زهد / چون شود دل عنانگرای صبوح (خاقانی: ٤ ...
(~. زَ) (ص مر.) لقب سام نریمان که اژدهایی را با یک ضربه کشت.
[ یَ / یِ طَ رَ ] (اِ مرکب، ق مرکب) یک سو و یک کناره و در یک کنار. (ناظم الاطباء). - یک طرف افتادن؛ مقابل شدن. طرف شدن. (آنندراج). - یک طرف شدن؛ یک طرف افتادن. مقابل شدن. طرف شدن. (غیاث ...
لغتنامه دهخدا
شماری
۱. پارچه یا جامۀ نازک. ۲. [قدیمی] لباس بیآستر. ۳. پارچۀ کمعرض.
[ یَ / یِ لِ گَ / گِ ] (ق مرکب) (اصطلاح عامیانه) یک لنگ پا. بر یک پا. - یک لنگه پا ایستادن؛ مصراً پافشاری کردن. با پافشاری. مصراً. || دست تنها. کسی که بدون کمک و معاون کاری را که قاعدتا ...
(~. نَ وَ) (ص مر.) به یک طریق، بر یک منوال.
(~. وَ) (ص نسب.) یک طرفی، متمایل به یک جهت.
(~. پَ)۱- (ص.) (عا.) لجوج، یک دنده.۲- (اِ.) به یک طرف دراز کشیدن.