نخستین عدد در حساب؛ عدد نخست؛ «۱».
فرهنگ فارسی عمید
[ یَ ک ک ] (معرب، عدد، ص، اِ) فارسی است. (آنندراج) (منتهی الارب). معرب یک فارسی یعنی واحد. احد. عدد اول. (یادداشت مؤلف). معرب یک است. صاحب تاج العروس گوید: ازهری گوید در فارسی به معنی وا ...
لغتنامه دهخدا
۱. ناگهان. ۲. یکسره.
۱. ناگهانی. ۲.همگی.
(~. بَ تِ)(ص.) زنی که در زندگی بیش از یک شوهر نکرده باشد.
فرهنگ فارسی معین
[ یَ / یِ بَ دُ ] (اِ مرکب) یک به دو. یکی را دو کردن. - یک بر دو زدن؛ یعنی که یکی را دو کردن، چنانکه احول یک چیز را دو می بیند. و نیز در مقام تعریف کسی گویند که در معامله و سودا دستی تمام د ...
[ یَ / یِ تَ ] (اِ مرکب) یک تخته. یک دست. (یادداشت مؤلف): اما چون سوگند در میان است از جامه خانه های خاص برای تشریف و مباهات یک تخت جامه از طراز خوزستان... برگیرم. (کلیله و دمنه).
۱. یکه؛ تکوتنها. ۲. بهتنهایی.
(~.) (ص مر.)۱- متحد در جنگ.۲- (عا.) یک دست، یکسره.
همراه و همدل؛ دارای یک قصد و نیت.
یکنفس؛ یکلحظه؛ یکآن؛ پشتسرهم؛ بدون درنگ.
لجاجت؛ پافشاری؛ ایستادگی برای پیش بردن رٲی و نظر خود.