[ یَ ] (اِخ) ابن مالک جعفی، مکنی به ابوسبرة، صحابی است. (یادداشت مؤلف). رجوع به ابوسبرة شود.
لغتنامه دهخدا
[ یَ ] (اِخ) ابن مزیدبن زائده شیبانی، مکنی به ابوخالد و ابوزبیر و معاصر هارون الرشید، در سخا و کرم مشهور بود. شاعران در مدح وی اشعار فراوانی گفته و صله های بیکرانی گرفته اند. وی برادرزادهٔ م ...
[ یَ ] (اِخ) ابن معاویهٔ نخعی، از اشراف و چابک سواران نامی عرب در صدر اسلام بود. در جنگ بلنجر شرکت کرد و با سپاه ترک و خزر جنگ شدیدی نمود. سنگی از باروی بلنجر بر سر او خورد و او را از پای ...
[ یَ ] (اِخ) ابن مقسم ثقفی، به نام مادرش ضبه به «ابن ضبه» معروف بود. یزید شاعری نامدار از اهل طائف حجاز بود. پدرش را در کودکی از دست داد و مادر به تربیت او همت گماشت. از این رو به نام مادر ...
[ یَ ] (اِخ) ابن مهلب بن ابی صفره ازدی، مکنی به ابوخالد، برادر زن حجاج و پسر مهلب والی حجاج در خراسان بود. پس از مرگ پدر به جای او به والیگری خراسان رسید، ولی بعد حجاج او را زندانی ساخت. ...
[ یَ ] (اِخ) ابن نعمان حمیری، معروف و ملقب به ذوالکلاع الاکبر، از پادشاهان دوران جاهلی یمن بود. بتی که در قرآن کریم به نام «نسر» آمده از آن بنی ذوالکلاع بود که تصویر کرکس داشت و آن را عب ...
[ یَ ] (اِخ) مهلبی. رجوع به یزید (ابن محمدبن مهلب...) شود.
[ یَ دِ اَهْ ] (اِخ) مؤسس فرقهٔ یزیدیه. رجوع به یزید (ابن انیسة) شود.
[ یَ دُنْ نا قِ ] (اِخ) رجوع به یزید (ابن ولید) شود.
[ یَ دَ ] (اِخ) دهی است از دهستان رهال بخش حومهٔ شهرستان خوی واقع در ۲۳ هزارگزی جنوب باختری خوی با ۶۰۰ تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
[ یَ ] (ص نسبی) منسوب به یزید. (ناظم الاطباء). رجوع به یزیدبن معاویة شود.
[ یَ ] (اِخ) یزیدیه. منسوب به یزیدبن انیسة و از پیروان او. فرقه ای از خوارج. رجوع به یزیدیه شود.