آنچه در آن جواهر نشانده باشند.
فرهنگ فارسی عمید
اسم: گوهرآرا (دختر) (فارسی) (تلفظ: gohar-ara) (فارسی: گوهرآرا) (انگلیسی: gohar-ara) معنی: آراینده گوهر، آراینده جواهر
فرهنگ واژگان اسمها
اسم: گوهرافروز (دختر) (فارسی) (تلفظ: gohar-afroz) (فارسی: گوهرافروز) (انگلیسی: gohar-afroz) معنی: افروزنده گوهر
[ گَ / گُو هَ اَ ] (حامص مرکب) عمل گوهرافشان : خواند شهزاده را به مهمانی بر سرش کرد گوهرافشانی.نظامی.
لغتنامه دهخدا
اسم: گوهرالشریعه (دختر) (فارسی، عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: go(w)harroššariee) (فارسی: گوهرالشريعه) (انگلیسی: gowharroshshariee) معنی: شخص ( زن ) والا و نفیس در شریعت و دین ...
[ گَ / گُو هَ ] (اِ) عناصر اربعه. (مؤید الفضلاء). جمع گوهر است برخلاف قیاس. آخشیج. عناصر چهارگانه. رجوع به عناصر اربعه شود.
[ گَ / گُو هَ اَ ] (نف مرکب) گوهرافشان. گوهرنثار: همه ره گنج ریز و گوهرانداز بیاوردند شیرین را به صد ناز.نظامی. - گوهرانداز کردن؛ کنایه از گریستن و فروریختن سرشک باشد: بر او از مژه گوهران ...
(~.)(ص فا.)۱ - نثار کننده گوهر، گوهرافشان.۲- (کن.) جوانمرد.۳- ریزنده قطرات (ابر).
فرهنگ فارسی معین
[ گَ / گُو هَ بَ ] (اِخ) یکی از رودخانه های مازندران است که از دامنهٔ شمالی کوههای البرز سرچشمه گیرد و به دریای خزرریزد. (مازندران و استراباد رابینو ص ۶ بخش انگلیسی).
درخشان مانند گوهر.
[ گَ / گُو هَ نُ ] (اِخ) از همسران فتحعلی شاه و خواهر اللهیارخان آصف الدوله بوده است. (خیرات حسان).
[ گَ / گُو هَ نُ ] (اِخ) نام یکی از دختران فتحعلیشاه بوده است. (تاریخ کرمان ص ۳۷۵) (از ناسخ التواریخ).