(گُ لُ کُ) [ فر. ] (اِ.) قندی که در تمام سلولهای گیاهان خصوصاً میوهها یافت میشود.
فرهنگ فارسی معین
مادهای جامد، سفیدرنگ، بیبو، شیرین، و غیرسمی که از هیدرولیز نشاسته، نیشکر و گلوکزیدها حاصل میشود و در تهیۀ شراب، شربت، شیرینی، و در پزشکی کاربرد دارد.
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی آنچه باعث ایجاد و افزایش گلوکوز میشود [زیستشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
تشکیل گلوکوز از فراوردههای قندکافتی در بدن جانوران [زیستشناسی]
[ گَ ذِ ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان هنزا بخش ساردوئیهٔ شهرستان جیرفت واقع در ۲۴۰۰۰گزی شمال باختری ساردوئیه و ۸۰۰۰گزی شمال راه مالرو بافت به ساردوئیه. دارای ۱۵ تن سکنه است. (از فرهنگ جغ ...
لغتنامه دهخدا
(گَ) (اِمر.)۱- حنجره.۲- گذرگاهی که بتوان از آن وارد جایی شد.
مجرای خوراک در حلق؛ بلعوم؛ حلقوم.
[حملونقل درونشهری-جادهای] بخشی از معبر که حجم تردد در آن بیش از ظرفیت باشد [مهندسی مخابرات] مسیر یا کارکردی با حداقل ظرفیت در سامانه یا شبکه که در غیاب مسیر یا کارکرد جانشی ...
[ گَ ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان طارم بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس واقع در ۶۰۰۰۰گزی جنوب باختری حاجی آباد و ۵۰۰۰گزی جنوب راه مالرو طارم به فورک. دارای ۳۰ تن سکنه است. مزرعهٔ سرای ج ...
[ گَ ] (اِخ) قصبه ای است از دهستان پنج هزار بخش بهشهر شهرستان ساری واقع در ۲۷۰۰۰گزی خاور بهشهر بین راه آهن و راه شوسهٔ. هوای آن معتدل و دارای ۵۳۵۰ تن سکنه است. آب آن از چشمه و رودخانهٔ مح ...
[ گُ / گَ گِ رِ تَ / تِ ] (ن مف مرکب) صداگرفته و نفس گرفته. || خفه شده. || هر چیزی که گلوی آن را مسدود کرده باشند. خفه کرده. (ناظم الاطباء).
[ گُ / گَ یِ سُ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) سرخ روده را گویند و آن محل گذشتن آب و دانه است. (برهان) (آنندراج). مری، گلوی سرخ مردم و گوسپند و جز آن و آن سر معده و شکنبه است، چسبیده به حلقوم. (م ...