[ گُ ] (ص نسبی) گذرنده. عبورکننده : چه آن سوگند و چه باد گذاری چه آن زنهار و چه ابر بهاری. (ویس و رامین). مرا تنها بماند ایدر به خواری چو خان رهگذر مرد گذاری. (ویس و رامین). نگر تا هیچگون ...
لغتنامه دهخدا
[ گُ ] (حامص مرکب) سماحت. مسامحه. تسامح. مسامحت. مساهله. اغماض : به آسان گذاری دمی میشمار که آسان زیَد مرد آسان گذار.نظامی.
روشی برای بخشبندی (segmentation) تصویر که در آن برای درجات خاکستری تصویر آستانههایی تعیین میکنند [مهندسی نقشهبرداری]
واژههای مصوب فرهنگستان
مقدار رسوب انباشتهشده در یک محیط آبی در طی یک دورۀ زمانی خاص [زمینشناسی]
تعیین ارزش پولی برای یک هستار بومشناختی مانند گونه یا زیستگاه یا منظر [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل]
نظام تخصیص اعداد یا دیگر نمادها به هریک از انگشتان دست در نتنویسی بهنحویکه مشخص شود هر نت با کدام انگشت نواخته میشود [موسیقی]
کوششی مبتنی بر آیندهپژوهی که در آن اولویتهای آیندۀ ذینفعان با روشهای ساختاری و نیمهساختاری تعیین میشود [آیندهپژوهی] ...
فرایند رمز کردن اطلاعات رمزشده [رمزشناسی]
افزایش یا کاهش بسامد تشدید آنتن که با قرار دادن خازن ثابت و آنتن در مدار متوالی حاصل میشود [فیزیک]
برنامهای برای تبدیل زبان همگذاری به زبان ماشین [رایانه و فنّاوری اطلاعات]
ایجاد بنگاهی جدید حاصل از تفکیک و تغییر ساختاری و بازآرایی بنگاه مادر (parent company) و داراییها و تجهیزات آن [اقتصاد]
[ بَ گُ ] (حامص مرکب) برگذاردن. ترتیب دادن. همهٔ اطراف و جوانب کاری را صورت تحقق بخشیدن. به تهیهٔ لوازم اسباب کاری از هر جهت قیام کردن: برگذاری مراسم حج. برگذاری مراسم جشن. و رجوع به برگ ...