[ گَ ] (اِ) رجوع به آکج شود.
لغتنامه دهخدا
[ اَ گَ جَ ] (هندی، اِ) خوشبوئی است مرکب که از صندل و گلاب و کافور و مشک و عنبر و روغن سمن سازند. (غیاث اللغات) (آنندراج). و صاحب آنندراج گوید: نعمت خان عالی راست : بیخودی تنگ در آغوش کشید ...
[ جَ ] (حامص مرکب) ستیزه جویی. مخاصمت و منازعت. (ناظم الاطباء).
[ حُ سِ دِ یِ گَ جَ ] (اِخ) دهی است جزو بخش شهریار شهرستان تهران. واقع در ۱۴هزارگزی جنوب علیشاعوض و ۸هزارگزی شمال ایستگاه راه آهن رباطکریم. ناحیه ای است واقع در جلگه ولی معتدل. دارای ۱۲ ...
[ دَ گَ ] (اِخ) درکجین. رجوع به درکجین شود.
(اِ مرکب) طعامی که برای فقیران طبخ میکنند. (ناظم الاطباء). طعامی که صوفی دهد صوفیان دیگر را. ضیافتی درویشان را. طعامی که در خانقاه برای مجموع درویشان کنند و غالباً این در وقتی است که سالک و ...
[ سَ ] (ن مف مرکب) هر چیزی که با سنگ تابیده جوش آمده باشد. (ناظم الاطباء).
[ گُ گَ جَ / جِ ] (اِ) گلگچه. (فرهنگ نظام) (حاشیهٔ برهان قاطع چ معین). آداب و رسومی باشد که از زمان تولد اطفال تا اوان عقیقه و گهواره بستن به طریق سنت و عرفی به فعل آورند. (برهان) (ان ...
[ جَ / جِ ] (اِخ) دهی جزء دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج. واقع در ۶۲۰۰۰ گزی شمال خاوری دژ شاهپور و ۲۱۰۰۰ گزی شمال خاوری گویله. کوهستانی و سردسیر و دارای ۱۲۰ تن سکنه است. آب آن از چ ...
[ یِ گِ جَ ] (اِخ) نام محلی کنار راه زنجان و میانج، میان سارساقلو و گناوند، در ۳۴۴۸۰۰گزی تهران. (یادداشت مؤلف).
[ یِ گِ جَ ] (اِخ) دهی است از دهستان فراهان بالای بخش فرمهین شهرستان اراک، واقع در ۱۲۰۰۰گزی خاور فرمهین، با ۱۸۳ تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است و از فرمهین اتومبیل می توان برد. ( ...
[ یِ گِ جَ ] (اِخ) دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور، واقع در ۱۸۰۰۰گزی جنوب باختری چکنه بالا، با ۵۲۱ تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافی ...