محدودۀ سرزمینی یک حکومت با مرزهای تعریفشده و مشخص [جغرافیای سیاسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ کِ شْ وَ ] (اِخ) نام یکی از دهستانهای بخش پاپی شهرستان خرم آباد است. این دهستان در جنوب باختری بخش واقع است و محدود است از شمال به دهستان بریائی، از جنوب به تنگ، و از خاور به رودخانهٔ س ...
لغتنامه دهخدا
کشوری که تمایل مردم آن به مسافرت خارج از کشور زیاد است [گردشگری و جهانگردی]
کشوری که به دلیل محصور ماندن میان کشورهای همسایه از دسترسی مستقیم به دریای آزاد محروم است |||متـ . خشکیبست [جغرافیای سیاسی]
کشوری که از یک یا چند مجمعالجزیره تشکیل شده است و ممکن است تکجزایر دیگر را نیز در بر بگیرد |||متـ . مجمعالجزایر 1 [جغرافیای سیاسی]
کشوری که محدودۀ کشوری دیگر را کاملا در بر گرفته است [جغرافیای سیاسی]
کشوری با قومیتها و ملّیتهای گوناگون [جغرافیای سیاسی]
[ کِ شْ وَ خُ ] (حامص مرکب) سلطنت. حکومت. کشورداری. پادشاهی : سریرش باد در کشورگشایی وثیقت نامهٔ کشورخدایی.نظامی. بر آفاق کشورخدایی کنی جهان در جهان پادشایی کنی.نظامی.
[ کِ شْ وَ سِ ] (حامص مرکب) عمل کشورستان. کشورگیری. عمل ستاندن کشور. مملکت گیری. فتح کشور دیگران. کشورگشایی : از انجاکه روز جوانیش بود تمنای کشورستانیش بود.نظامی.
[ کِ شْ وَ نَ ] (نف مرکب) نوازندهٔ مردم کشور. کنایه از عادل. کنایه از رعیت پرور: فرستاد کس شاه کشورنواز به یک جایشان آشتی داد باز.اسدی.
کشورهای گرداگرد خلیج فارس
فرهنگ واژههای سره
اتحادیهای مرکب از چند ایالت خودمختار یا کشور که با حفظ حاکمیت خود برای نیل به اهداف مشترک، امور سیاست خارجی و دفاعی را در یکی از ایالتها یا کشورها متمرکز میکنند [علوم سیاسی ...