[ کَ ] (اِ) این نام در کتول و کجور و جواهردشت رامسر متداول است و آن گونه ای از بلوط است. (یادداشت مؤلف). یکی از گونه های بلوط است که به نام محلی پالط نیز خوانده می شود. رجوع به بلوط شود.
لغتنامه دهخدا
[ کَ طَ ] (اِخ) بازار و حصنی در ایناون و این را در کتاب عمرانی دیده ام و نمی دانم ایناون کجاست. (از معجم البلدان).
[ کِ ] (اِخ) ناحیتی است مشرق وی حدود سند است و جنوب وی دریای اعظم است و مغرب وی ناحیت پارس است و شمال وی بیابان سیستان است و این ناحیتی است که هرچه بسوی دریاست جایهای گرمسیری است و مردما ...
[ کِ ] (اِخ) دهی است از دهستان هنام بسطام بخش سلسلهٔ شهرستان خرم آباد. سردسیری و مالاریائی است و ۴۵۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۶).
[ کِ ] (اِخ) (شهر...) شهر کرمانشاه یکی از شهرهای مهم باختر کشور و مرکز استان پنجم است. در زمان سلاطین ساسانی بنا شد و بانی آن بهرام چهارم، ملقب به کرمانشاه بود و به نام بانی آن نامیده شد. ...
۱. از مردم کرمانشاه. ۲. مربوط به کرمانشاه: لهجهٴ کرمانشاهی. ۳. تهیهشده در کرمانشاه: روغن کرمانشاهی.
فرهنگ فارسی عمید
[ کِ ] (ص نسبی) منسوب به کرمانشاه. از مردم کرمانشاه. (فرهنگ فارسی معین). || ساخته و پرداخته یا حاصل از ناحیهٔ کرمانشاه، چون: گیوهٔ کرمانشاهی و روغن کرمانشاهی. (فرهنگ فارسی معین).
[ کِ ] (اِ) قسمی از فولاد که فولاد دمشقی نیز گویند. (ناظم الاطباء).
[ کِ ] (اِخ) ابوالقاسم. از مشایخ است. (تاریخ گزیده چ عبدالحسین نوائی ص ۶۷۶). رجوع به تاریخ گزیده شود.
[ کِ ] (اِخ) ابوعبداللََّه محمدبن عبداللََّه بن موسی کرمانی. ورزیدهٔ در نحو و لغت بود و خط نیکوئی داشت که مردم به آن رغبتی داشتند و نقلش از روی صحت و درستی بود و وراقی می کرد. این کتابها ا ...
[ کِ ] (اِخ) عمرو، مکنی به ابوالحکم بن عبدالرحمن بن احمدبن علی. رجوع به ابوالحکم بن عبدالرحمن شود.
[ کِ ] (اِخ) ابویوسف یعقوب بن یوسف الکرمانی النیشابوری الشیبانی الفقیه الحافظ، معروف به ابن اخرم و متوفی در سنهٔ ۲۸۷ هـ . ق. وی منسوب به کرمانیه محله ای از محله های نیشابور است. (از معجم ا ...