(کَ رَّ) [ ع. کرة ] (اِ.) دفعه، مرتبه، بار. ج. کرات.
فرهنگ فارسی معین
نوبت؛ بار؛ مرتبه.
فرهنگ فارسی عمید
[ کَ ] (اِخ) آل کرت. رجوع به آل کرت و حبیب السیر چ تهران صص ۸۴-۱۱۶ شود.
لغتنامه دهخدا
[ کِ رِ ] (اِخ) جزیره ای است در مدیترانهٔ شرقی متعلق به کشور یونان. این جزیره از تپه های آهکی و کوههای نسبتاً مرتفع که گاه ارتفاع آنها به ۲۴۹۰ متر می رسد تشکیل شده است. جمعیت آن بیشتر ...
[ کَ بَ ] (حامص مرکب) کردبندی. تقسیم مزارع و باغچه ها به قسمتهای تقریباً مساوی. (از فرهنگ فارسی معین). تقسیمات زمین زراعی و باغچه به قطعات مستطیل شکل محدود به مرزهای برآمده از خاک. و رجو ...
[ کَ رْ رَ ] (ع اِ) تثنیهٔ کَرَّة. رجوع به کرة شود. || بامداد و شام. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج).
[ کَ نَ / نِ ] (اِ) مکان و مأوای خروسان و آن به منزلهٔ آشیانه مرغان دیگر را بود. (آنندراج). جای باش مرغان. (ناظم الاطباء): که یارب خروسان بیچاره را ز کرتانه ها گشته آواره را. سیدحسن عطار ...
[ کَ تَ ] (اِ) انگنار. انجنار. (یادداشت مؤلف). انگینار. کنگر فرنگی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به همین کلمات شود.
[ کَ تَ عَ ] (ع مص) در امر بیهوده و ناخواسته افتادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یقال: کرتع اذا وقع فیما لایعنیه. (منتهی الارب).
[ کِ تِ ] (ع اِ) تبر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تبر که بدان درخت افکنند. (مهذب الاسماء). کِرتیم.
[ کِ تَ / تِ یِ دَ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کرتهٔ مریم. (مهذب الاسماء). گیاهی است خوشبوی و آن را به عربی اِذخِر گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گورگیاه. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ...
[ کَ ] (اِخ) نام حکیم و دانشمندی بوده است از فارسیان. (برهان) (آنندراج). نام حکیم و دانشمندی ایرانی. (ناظم الاطباء).