[ کَ رْ ] (ع ص) زن باریک ساق و ستبرذراع. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). ضخیم ساق و گفته اند باریک ساق. (از اقرب الموارد). زن بزرگ ساق. (دهار) (آنندراج).
لغتنامه دهخدا
[ کَ رْ مَ ] (اِ) در اصطلاح کشتی گیران، پای حریف را بر لگن خاصرهٔ او نهادن و سینهٔ خود را بر پای او گذاردن و به هر دو دست میان بند او را گرفتن، و فتح آن گریختن بود. (از مجموعهٔ خطی کتابخان ...
=کاروانک
فرهنگ فارسی عمید
[ کَ رَ ] (اِخ) دهی است به طوس. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). قریه ای است در طوس. (از معجم البلدان).
[ کَ رَ ] (ع اِ) کبک و چوبینه و شوات. کروانة مؤنث. ج، کراوین، کروان. بالکسر بر غیر قیاس. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). صاحب مصباح گوید: کروان پرنده ای است بلندپا و اغبر مانند حمام ...
[ کَ رَ نَ ] (ع اِ) مؤنث کروان. (از اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به کروان شود.
[ ] (اِ) اسم هندی تلخ است. (فهرست مخزن الادویه).
=کرب
[ ] (اِ) کروبای بری و فارسی و جبلی قردمانا است. رجوع به قردمانا شود.
(کَ یّ) [ ع. ] (اِ.) فرشتة مقرب درگاه. ج. کروبیون.
فرهنگ فارسی معین
[ کَ / کَ رْ رو / کَ بی ی ] (ع اِ) فرشتهٔ مقرب. (مهذب الاسماء) (آنندراج). مهتر فرشتگان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در خیابان نوشته که کروبی قسمی است از ملائک مقرب و در قاموس آمده الکرو ...
فربه؛ چاق؛ تنومند.