[ ع. ] (اِ.) دارویی که سبب سوختن و ضمناً تصلب دهانة عروق و محل بریدگی و زخم در انساج بشود و بالنتیجه مجاری عروق را به هم آرد و مسام را بند کند مانند زاج و اسیدتری کلراستیک.
فرهنگ فارسی معین
در آیین زردشتی، کسی که چشم دارد ولی حقیقت را نمیبیند. = کرپان
فرهنگ فارسی عمید
گودی رویۀ جوش در گذر نما یا گذر ریشه [جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب]
واژههای مصوب فرهنگستان
گودی رویۀ جوش در گذر نما یا گذر ریشه [مهندسی مواد و متالورژی]
(ع ص) به آتش داغ دهنده به عضو. (آنندراج). سوزنده پوست را به آهن و مانند آن. (از اقرب الموارد).
لغتنامه دهخدا
گودی در ریشۀ جوش [جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب]
گودی در ریشۀ جوش [مهندسی مواد و متالورژی]
(ص.) پادشاهی، سلطنتی.
مربوط به کاوه، شخصیت اساطیری شاهنامه.
(اِخ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان بندرعباس که دارای ۳۰ تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۸).
۱. ظرفی که در آن شیر گاو را میدوشند؛ گاودوش؛ گاودوشه. ۲. ظرف ماست یا دوغ.
(اِ) ظرف و انای دوغ و ماست را گویند. (برهان). ظرفی که در آن ماست کنند و حرکت دهند تا مسکهٔ آن برآید و بحذف الف نیز آمده است. (حاشیهٔ برهان چ معین) (از رشیدی).