[ سَ ] (حامص مرکب) پوشیدن سر. || رازداری.
لغتنامه دهخدا
[ سَ / سِ دَ ] (مص مرکب) لباس سفید پوشیدن : در پرستش بوقت پوشیدن سنت آمد سپید پوشیدن.نظامی.
نادیده گرفتن عیب و خطای دیگران.
فرهنگ فارسی عمید
[ عَ / عِ ] (حامص مرکب) اغماض از سهو و خطای دیگران. (ناظم الاطباء).
(~. دَ)۱- (مص ل.) پوشیدن.۲- چشم پوشی کردن.۳- (مص م.) پوشانیدن.
فرهنگ فارسی معین
[ فُ دَ ] (مص مرکب) به تن کردن. پوشیدن : چون برآهنجی شمشیر و فروپوشی درع پشت روی سپهی، اصل فروع ظفری. فرخی. || نهفتن و پنهان کردن و مخفی ساختن. (ناظم الاطباء): ور کریمی دو صد گنه دارد ...
ایجاد پوشش فسفاتی بر روی قطعۀ فلزی [مهندسی مواد و متالورژی]
واژههای مصوب فرهنگستان
جامه پوشیدن
فرهنگ واژههای سره
قرار دادن پوشش یا پانسمانی حاوی مواد تسکیندهنده بر روی مغزۀ بازشدۀ دندان [پزشکی - دندانپزشکی]
بازسازی مفصل با جایگذاری پوشینه بین دو قطعۀ تخریبشدۀ غضروف [اَرتاپزشکی]
[ زَ / زِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب) چکمه بپا و چکمه پوشیده. (ناظم الاطباء).
[ دَ ] (مص مرکب) پوشیدن : به سرانگشت بخواهی دل مسکینان برد دست واپوش که من پنجه نمی اندازم. سعدی (کلیات چ فروغی ص ۲۱۱). و رجوع به پوشیدن شود.