[ بَ دَ ] (مص مرکب) رجوع به پوشیدن شود.
لغتنامه دهخدا
[ دَ ] (مص مرکب) تاج بر سر نهادن. تاج بر سر زدن. تاج بر سر گذاشتن. (مجموعهٔ مترادفات ص ۸۷). رجوع به تاج بر سر زدن و تاج بر سر نهادن شود.
[ مَ / مِ یِ مُ حَ دَ ] (مص مرکب) خود را بنظر مردم بتکلف صالح نمودن چه هر که از ذمائم برآمده و در محاسن اخلاق قدم میگذارد گویند اگر جامهٔ مصحف بپوشد باورم نیست. و بعضی بمعنی قسم مصحف خورد ...
[ حَ ] (حامص مرکب) مخفی کردن حقیقت. کتمان راستی.
پوشاندن یونهای موجود در محلول با حلاّلی بهجز آب [شیمی]
واژههای مصوب فرهنگستان
خدماتی که در هنگام تماس امکان عدم نمایش شمارۀ مشترک در تلفن مخاطب را فراهم میکند، حتی اگر مخاطب از خدمات برخواننمایی برخوردار باشد [مهندسی مخابرات] ...
[ خَ شَ دَ ] (مص مرکب) پوشیدن خشن [ که نوعی پارچه است ] . (یادداشت بخط مؤلف): همه دل گوهر و رخ کرده حلی وار چو تیغ تن خشن پوش چو سوهان بخراسان یابم. خاقانی. || کنایه از منافق بودن و نفاق ...
نوعی دادهپوشی که بدون تقاضای کاربر صورت میگیرد و بهصورت دائمی، پس از استخراج از پایگاهداده، انجام میشود [فنّاوری اطلاعات و ارتباطات] ...
نوعی دادهپوشی که هدف اصلی آن جلوگیری از نشت اطلاعات در نقطه استفاده است و در تقابل با دادهپوشیای قرار دارد که هدف آن جلوگیری از نشت اطلاعات در نقطه دسترسی است [فنّاوری اطلا ...
دادهای روشن که تبدیل به رمز شده باشد و معنای آن برای گیرندۀ غیرمُجاز قابل درک نباشد [رایانه و فنّاوری اطلاعات]
[ دَ ] (حامص مرکب) عمل پوشیدن دلق. حالت و چگونگی دلق پوش : تا مگر دلق پوشی جسدم طلق ریزد بر آتش حسدم.نظامی.
[ دَ ] (مص مرکب) پوشانیدن چهره بوسیلهٔ نقاب و روبند و برقع. نقاب و روبند بر چهره افکندن. روبند بر روی زدن. نقاب زدن بر رخسار. || نهان کردن چهره از شرم و ترس در مقابل جمع. || پوشانیدن ر ...