(اِ.)۱- جامه، پوشش.۲- خیمه، چادر.۳- زره، جوشن.۴- در ترکیب با بعضی واژهها معنای فاعلی میدهد مانند: زره پوش.۵- در ترکیب با بعضی واژهها معنای مفعولی میدهد مانند: گالی پو ...
فرهنگ فارسی معین
۱. = پوشیدن ۲. پوشاننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): جُرمپوش، خطاپوش. ۳. پوشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آهنپوش، سبزپوش، سفیدپوش، سیاهپوش. ۴. (اسم) [قدیمی] پوشش؛ پوشاک؛ جا ...
فرهنگ فارسی عمید
(اِ) جامه. لباس : تا چند کنی پوش ز پوشی کسان از جامهٔ عاریت نشاید برخورد. نظام قاری (دیوان البسه ص ۱۲۳). در دو بیت ذیل از فردوسی و اسدی پوش نیز بمعنی جامه و پوشش و لباس آمده است : ز پیشی ...
لغتنامه دهخدا
خط فرضی پیرامون فضای لازم برای عبور خطنورد بهطوریکه با دیوارۀ تونل برخورد نکند [حملونقل ریلی]
واژههای مصوب فرهنگستان
آرایش پوشش گل در غنچه [زیستشناسی - علوم گیاهی]
پایانهای چندرسانهای که بهصورت نوعی پوشاک به کار میرود و نسل آیندۀ افزارههای پایانهای به شمار میآید [رایانه و فنّاوری اطلاعات] ...
پراکنهای از رنگدانه در محملی رزینی که پس از پوشانش سطح و خشک یا پخته شدن، پوسه (film) جامدی ایجاد میکند [خوردگی]
مادهای پوششی با افزودنیهای خاصی که مانع رشد باکتری بر سطح آن میشود [خوردگی]
مادهای پوششی با افزودنیهای خاصی که مانع رشد باکتری بر سطح آن میشود [مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ]
رنگی که بر روی بدنۀ کشتی، بهویژه بخش زیرین خط آبخور کشتی، زده میشود [خوردگی]
رنگی که بر روی بدنۀ کشتی، بهویژه بخش زیرین خط آبخور کشتی، زده میشود [مهندسی بسپار]
رنگی که بر روی بدنۀ کشتی، بهویژه بخش زیرین خط آبخور کشتی، زده میشود [مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ]