[ پَ کِ ] (اِخ) یکی از قراء هزارجریب. (از سفرنامهٔ رابینو ص ۱۲۲).
لغتنامه دهخدا
(پَ. کَ دِ) (ص.)۱- درمانده و عاجز.۲- متفرق، پراکنده.
فرهنگ فارسی معین
پراکنده؛ متفرق: کند باد پرکنده خاک مرا / نبیند کسی جان پاک مرا (نظامی: ۷۴۵).
فرهنگ فارسی عمید
[ ] (اِخ) رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۵۶۹ شود. و ظاهراً کلمه درتاریخ بیهقی برکد باشد. رجوع به معجم البلدان یاقوت کلمهٔ برکد شود.
[ ] (اِخ) یکی از امراء عهد تیموریان. و او به اوایل عهد میرزا سلطان ابوسعید حصار نیره تو را تصرف کرد و مدت دو سال بواسطهٔ حدوث اصناف فترات و ظهور انواع حادثات پرتو اندیشهٔ هیچیک از ملوک و ح ...
[ پِ رِ کُ ] (اِخ) دماغه ای که شبه جزیرهٔ قِرم (کریمه) را به قارهٔ اروپا متصل میسازد و عرض آن ۸ هزارگز است.
[ پَ نَ ] (اِ) رجوع به قبیطاء و ناطف شود.
[ پُ نَ / نِ ] (ص مرکب) پرکین. حَقود: هم ایزد گشسپ و یلان سینه را بپرسید و گردان پرکینه را.فردوسی. وزین روی پرکینه دل سوفرای بکردار باد اندرآمد ز جای.فردوسی.
[ اِ پَ رَ ] (اِ) به هندی اسم اکلیل الملک است. (تحفهٔ حکیم مؤمن). گیاهی است زرد که بدان جامه رنگ کنند و بعربی زریر گویند. (رشیدی) (سروری) (غیاث) (برهان). رنگی است که رنگریزان جامهٔ سبز بدا ...
[ پَ رَ ] (اِ مرکب) رجوع به بادبرک و کاغذ باد شود.
[ دَ / دِ پُ ] (ص مرکب، اِ مرکب) کسی که با وصف سادگی پرکار باشد. (بهارعجم) (آنندراج). || معشوق شوخ و عیار. (غیاث اللغات).
نوعی سنگآهک شامل ورقهها و درونآوارهای گلآهکی [زمینشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان