[ وو ] (اِخ) از وزیران سلطان بایزیدخان ثانی از شاهان عثمانی است. اصل وی از آرنائود است. در جوانی بعهد سلطنت ابوالفتح سلطان محمدخان ثانی بیکلربیکی روم شد و سپس در دوران سلطان بایزید۸۸۸ ه ...
لغتنامه دهخدا
[ وو ] (اِخ) والی بغداد بود در بسیاری از دوران سلطان محمودخان عثمانی و سپس منصب وزارت یافت. اصل وی از گرجستان است. در ۱۲۴۶ هـ . ق. عصیان گونه ای کرد و چون علی رضاپاشا را بسرکوبی او فرستا ...
[ دُ ] (نف مرکب) درپاشنده. دربار: چون از سرقصه های درپاش شد قصه قیس در جهان فاش.نظامی.
[ شِ ] (اِخ) حسنی چرکسی الاصل. از فرماندهان بزرگ سپاهیان مصر بود و بسال ۱۲۵۸ هـ . ق. در چرکس قفقاز تولد یافت و در ۶ سالگی بسوی اسلامبول رفت. سپس در ۱۱ سالگی بمصر روانه شد و در یکی از مدارس ...
[ رَ ] (اِخ) فرزند مصطفی اسدی. متولد ۱۲۱۴ هـ . ق. در عهد سلطان عبدالمجیدخان شش بار به سمت نخست وزیری رسید. از دیپلماتهای برجسته و عالیمقام دولت عثمانی بلکه از پایه گذاران سیاست آن دولت ب ...
(اِ مرکب) آنچه بر روی طعام یا حلوایی از خوردنیها پاشند برای زینت یا خوشمزگی، چنانکه پستهٔ خردکرده بر روی شله زرد و قیمه بر روی آش رشته. (یادداشت مؤلف). || آنچه بر روی مسهل و منضج از دواه ...
[ کَ دَ ] (مص مرکب) پاشیدن بعضی چیزها بر روی طعام برای زینت یا خوشمزگی. پاشیدن از بعضی داروها بر روی دوایی مایع. (یادداشت مؤلف). و رجوع به روپاش شود.
مدتزمان لازم برای فروپاشی قرص و تبدیل آن به ذرات سازنده در اندازۀ مشخص، تحت نظارت دقیق [علوم دارویی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ زَ ] (نف مرکب) افشانندهٔ زهر. زهربار: در کام افعی از لب و دندان زهرپاش در آرزوی بوسهٔ شیرین چه مانده ای. خاقانی. رجوع به زهر و دیگر ترکیبهای آن شود.
[ لِ ] (اِخ) رجوع به سالم بن سالم شرقاوی شود.
سامانهای برای مخلوط کردن سوخت و هوا که سوخت را مستقیما به داخل محفظۀ احتراق میپاشد [قطعات و اجزای خودرو]
۱. پاشیدن سم در جایی برای از بین بردن حشرات. ۲. (کشاورزی) پاشیدن سمهای مختص به گیاهان و درختان برای نابود ساختن آفات نباتی. ۳. [عامیانه، مجاز] تبلیغات بد و گفتن سخنانی که باع ...
فرهنگ فارسی عمید