[ غَ هَ ] (ع اِ) دیوانگی. (منتهی الارب). جنون. (اقرب الموارد). || زاغ سیاه. غراب. لغتی است در عوهق به عین مهمله. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد).
لغتنامه دهخدا
[ غَ ] (اِخ) صورت عربی گوئه پوزگو. یکی از مقاطعات سه گانهٔ بلاد بشکونس یا باشکونس در اسپانیا. رجوع به الحلل السندسیة ج ۲ ص ۳۲۱ و فهرست ج ۲ آن شود.
فاصلۀ افقی بین مرکزهای دو گروه لرزهیاب مجاور|||متـ . فاصلۀ گیرندهها receiver interval [ژئوفیزیک]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ ] (اِخ) در نزهةالقلوب حمداللََّه مستوفی چ لیدن صورت فوق بصورت نسخه بدل قفق کوه آمده است و ظاهراً صورت مصحف قفق کوه است. رجوع به نزهةالقلوب چ لیدن ج ۳ شود.
[ ] (اِ) ضفدع است. (فهرست مخزن الادویه).
[ فُ هَ ] (اِ) در پهلوی فروهر، فارسی باستان ظاهراً فرورتی و در اوستا فره وشی . در اصل مرکب از دو جزء فره یا فرا به معنی پیش و «ور» به معنی پوشاندن، نگهداری کردن و پناه بخشیدن. طبق مندرجات ...
۱. پایین گذاشته. ۲. آویخته؛ آویزانشده.
فرهنگ فارسی عمید
[ فُ هِ تَ / تِ ] (حامص مرکب) آویختگی. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به فروهشتن و فروهشته شود.
(~. هِ دَ) (مص م.) نک فروهشتن.
فرهنگ فارسی معین
جریان هوای کوچکمقیاس پایینسو در ابر کومهایبارا [علوم جَوّ]
۱. خوبرو. ۲. نیکوسیرت. ۳. باادب. ۴. = فرشته
[ فُ هِ دَ / دِ ] (ص) خوبروی و نیکوسیرت و باادب. (برهان). رجوع به فروهیده شود. || (اِ) فرشته. ملک. (برهان). برساختهٔ فرقهٔ آذرکیوان است. (حاشیهٔ برهان چ معین).