[ وَ هَ ] (ع اِ) کمند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (مهذب الاسماء). ج، اوهاق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). وهوق. (مهذب الاسماء): نه منجنیق رسد بر سرش نه کشکنجیر نه تیر چرخ و نه س ...
لغتنامه دهخدا
کاج؛ سرو کوهی؛ عرعر؛ ابهل.
فرهنگ فارسی عمید
[ وَ ] (ع ص) ترسنده و بیمناک. (منتهی الارب) (آنندراج). بددل. (مهذب الاسماء). || (مص) گمان بردن در چیزی و دل به جایی رفتن که قصد آن نبود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
[ وَ هَ ] (ع ص) ترسنده. || سست. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
[ وِ هِ ] (اِخ) دهی است جزو دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه در ۷ هزارگزی راه شوسهٔ میانه به خلخال با ۱۲۸ تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
[ وَ لَ ] (ع اِ) اول از هر چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج): اول وهلة؛ ای دفعة. (مهذب الاسماء). || ترس و بیم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). نوبت و کرت. (غیاث اللغ ...
[ وِ لَ ] (اِخ) دهی از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان. سکنهٔ آن ۶۶۰ تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
(وَ) [ ع. ]۱- (اِ.) پندار، گمان.۲- (مص ل.) تصوّر چیزی را کردن بدون قصد و اراده، به دل گذشتن.
فرهنگ فارسی معین
[ وَ ] (اِخ) دهی است از دهستان پائین شهرستان نهاوند. سکنهٔ آن ۹۸۰ تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
روز دوم از هر ماه خورشیدی؛ بهمن.
[ وَ مَ نِ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) نام گیاهی است طبی که چون زلفی سیاه و مرغول است. (یادداشت مرحوم دهخدا).
(وَ) [ ع - فا. ] (ص.)۱- بدگمان.۲- ترسان.۳- هولناک، مخوف.