(وَ هّ) [ ع. ] (ص.) فروزان، درخشان.
فرهنگ فارسی معین
بسیاردرخشنده؛ درخشان؛ فروزان.
فرهنگ فارسی عمید
[ وِ ] (ع اِ) جِ وَهدة. زمین های پست و هموار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (غیاث اللغات). زمینهای پست و نشیب. (آنندراج). رجوع به وهدة شود. || جِ وَهد. (منتهی الارب). رجوع به وهد شود.
لغتنامه دهخدا
[ وَهْ ها ] (ع ص) فعال است برای مبالغه. (اقرب الموارد). || (اِ) شیر بیشه. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد).
[ وَ هِ ] (ع ص) بخشنده. (مهذب الاسماء).
[ وَ هَ ] (اِخ) ابن ابراهیم بن طاراذ، مکنی به ابوسعید. رجوع به ابوسعید وهب... شود.
[ وَ هَ ] (اِخ) ابن سعیدبن عمروبن حصین بن قیس بن قنان بن متی. وی مانند پدر، کاتب جعفربن یحیی برمکی بود و پس از او به ذوالریاستین پیوست. پس از او کاتب حسن بن سهل بود و حسن او را ولایت کرما ...
اسم: وهب (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: vahab) (فارسی: وَهَب) (انگلیسی: vahab) معنی: بخشش، عطا، نامی از نام های خدای تعالی، ( اَعلام ) ) وهب ابن عبدمناف: [قرن میلادی] پدر بزرگ مادری پی ...
فرهنگ واژگان اسمها
[ وَ ] (ص نسبی) منسوب به وهب. هر چیز بخشیده شده از جانب خدا. (فرهنگ فارسی معین).
[ وَ تَ ] (ع اِمص) افتادگی سخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد).
[ وَ ] (ع مص) کوشیدن و ستیهیدن در چیزی. (منتهی الارب) (از آنندراج). || سخت سپردن زیر پای. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). و فعل آن از باب ضرب آید. (منتهی الارب).
[ وَ ] (ع اِ) وهدة. زمین پست و هموار. زمین نشیب. (مهذب الاسماء). ج، وِهاد، وِهدان. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). || مغاک در زمین. (منتهی الارب) (آنندراج). || جِ وهدة.