(وَ) (صت.) کلمهای است دال بر: الف - تعجب، شگفتی. ب - تحسین، آفرین.
فرهنگ فارسی معین
در هنگام تعجب از خوبی و زیبایی چیزی گفته میشود: وه چه خوب آمدی صفا کردی / چه عجب شد که یاد ما کردی (ایرجمیرزا: ۲۰۴).
فرهنگ فارسی عمید
[ وَه ه ] (ع اِ) اندوه. (منتهی الارب). حزن. (از اقرب الموارد). گویند: وَهٍّ من هذا؛ به تنوین، یعنی وَهٍّ، چون اف اف. (از منتهی الارب).
لغتنامه دهخدا
[ وِهْ ] (ص) به. نیک. (حاشیهٔ برهان چ معین).
اسم: وه نوش (دختر) (فارسی) معنی: بهنوش، مرکب از به ( بهتر یا خوب ) + نوش ( عسل )
فرهنگ واژگان اسمها
اسم: وه وران (پسر) (فارسی) معنی: بهوران، آنکه دارای روح و روان نیکوست
= وَه
[ وَهْ وَهْ ] (صوت) خه خه. زه زه! به به. بخ بخ. بارک اللََّه. آفرین. احسنت. تبارک اللََّه. ماشاءاللََّه. به نام ایزد. تعالی اللََّه. زه. زهی. (یادداشت مرحوم دهخدا). وه وه کلمه ای است دال بر ...
اسم: وه پناه (پسر) (فارسی) معنی: نام یکی از دادوران مشهور ساسانی
[ وَهْ ها ] (اِخ) نامی از نامهای خدای تعالی : تا مآب و مصیر و ملجأ خلق نبود جز به خالق وهاب.سوزنی. داری هبت از ایزد وهاب سه نعمت عیش هنی و طبع سخی و کف واهب. سوزنی.
اسم: وهاب (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: vahhāb) (فارسی: وهاب) (انگلیسی: vahhab) معنی: بسیار بخشنده، از نام های پروردگار، از نام ها و صفات خداوند، از نامهای خداوند
پیرو فرقۀ وهابیه.