جایی که درخت انگور بسیار باشد؛ تاکستان؛ موستان؛ رَزستان؛ باغ انگوری.
فرهنگ فارسی عمید
[ اَ رِ ] (اِ مرکب) موستان. (فرهنگ فارسی معین).
لغتنامه دهخدا
[ وِ ] (اِخ) نام رودی است نزدیک قزوین که دهی بهمین نام را مشروب می کند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۱).
هر یافتۀ باستانشناختی ناشی از فعالیتهای عقیدتی انسان در گذشته [باستانشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ ] (اِخ) نام ملک الروم است که جفته بن عمرو نخستین از غسانیان را پادشاهی داد. (مجمل التواریخ و القصص ص ۱۷۴). رجوع به مجمل التواریخ شود.
(اِ مرکب) اسبی که رنگ آن بسرخی گراید. بور. (فرهنگ فارسی معین).
[ تامْ مِ فُرْ ] (اِخ) نام قدیمی تامپره. رجوع به «تامپره» شود.
[ رِ ] (اِخ) در خطهٔ قدیم «مسیا» قصبه ای است که موطن امپراتور ژوستین بود. (از قاموس الاعلام ترکی).
[ رِ ] (اِخ) اسم نخستین مازندران (طبرستان) در دورهٔ اقوام تاپور. رجوع به طبرستان شود.
[ تِ رُ مُ ءُ رُ سِ ] (اِ مرکب) یکی از ترکیبات هالوژن دار که بعنوان مواد رنگین بمصرف میرسد. رجوع به روش تهیهٔ مواد آلی دکتر صفوی ص ۲۴۷ شود.
[ تَ رِ ] (اِ مرکب) مخبز. (محمودبن عمر از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نانوایی. خبازی. (یادداشت ایضاً). رجوع به تنورخانه و تنور و دیگر ترکیبهای آن شود.
اسم: تهمورس (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: tahmures) (فارسی: تَهمورس) (انگلیسی: tahmures) معنی: تهمورث، ( = تهمورث )، ← تهمورث، نیرومند، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر هوشنگ پادشاه پیشدا ...
فرهنگ واژگان اسمها