[ اَ وْ وا ] (حامص) نیک توبه کردن. توبهٔ نیکو و پشیمانی از گناه : به در بی نیاز نتوان رفت جز بمستغفری و اوابی.سعدی.
لغتنامه دهخدا
[ اَ وْ وا ] (ع ص، اِ) جِ اَواب در حالت نصبی و جری. نیک توبه کاران. - صلوة الاوابین؛ نماز چاشت. (ناظم الاطباء).
[ بُلْ اَبْ ] (ع اِ مرکب) در درها. دروازهٔ دروازه ها. || باصطلاح صوفیه سیر رجوعی اول مقامات توبه است که سالک از هر چه مانع وصول است از دنیی و عقبی اعراض نموده روی توجه به جانب حق آرد. ( ...
[ بَ خوا / خا ] (ص مرکب) کسی که چون از خواب بیدارش کنند بدخویی آغازد، و این حال اکثر در اطفال مشاهده می شود. (آنندراج): پس از عمری که شد بیدار از آمدشد جانان نگردد بخت با من رام بدخواب ...
= تشک
فرهنگ فارسی عمید
[ بَ خوا / خا بَ / بِ ] (حامص مرکب) همخوابگی. مضاجعت.
[ بَ ثَ بَ ] (اِخ) قبیله ای از عرب و از این قبیله است: ثوابةبن یونس و ابوالعباس احمدبن محمدبن ثوابه و ابوعبداللََّه محمدبن احمدبن ثوابه و ابوالحسین ثوابه. و اصل بنوثوابه از نصارا بوده است. ...
(~. خا) (اِ.) ایوان سرپوشیدهای که بخشی از اطرافش باز است، مهتابی.
فرهنگ فارسی معین
[ بَ وْ وا ] (ع ص، اِ) دربان. (از منتهی الارب) (آنندراج) (دهار) (غیاث). دربان و نگهبان. (ناظم الاطباء). دربان. جِ بوابان و بوابون. (از اقرب الموارد): بلند گردون زیبدت درگه عالی که زهره حا ...
[ بَ وْ وا ] (اِ) جِ بواب : ترک احسان خواجه اولیتر کاحتمال جفای بوابان.سعدی. و از رؤسای فیوج و فراشان و بوابان بسیار و بیحد بوده اند. (تاریخ قم ص ۱۶۱). - بوابان زرین سر؛ دربانهایی که کلاه ...
[ بَ وْ وا ] (ص نسبی) منسوب به بواب. (ناظم الاطباء).
آنکه نتواند بخوابد؛ کسی که به خواب نرود.