۱. (شیمی) گازی بیرنگ و بیبو و بیطعم، مرکب از یکپنجم اکسیژن و چهارپنجم ازت بهعلاوۀ بخار آب، گازکربنیک، و مقدار کمی از بعضی گازهای دیگر که جو کرۀ زمین را فرا&zwnj ...
فرهنگ فارسی عمید
۱. میل نفس؛ هوس. ۲. [مجاز] قصد؛ نیت. ۳. [مجاز] آرزو. ۴. [قدیمی، مجاز] محبت.
[ هَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب) استنشاق هوا. فروبردن هوای پاک به درون ریه ها. هواخوری. - هوا خوردن باده؛ کنایه از زایل شدن کیفیت شراب است، چه تصرف هوا مزیل نشأهٔ شراب است. (غیاث از مصط ...
لغتنامه دهخدا
[ هَ دَ ] (مص مرکب) اتاق یا هر جای بسته را با هوای خارج مربوط کردن. || هوا به درون ریه فرستادن با وسایل. || در مجاورت هوا قرار دادن جراحت و موجب سیم کشیدگی آن شدن.
[ هَ کَ دَ ] (مص مرکب) به هوا بالا بردن چیزی را چون بالن و بادبادک.
[ هَ گِ رِ تَ ] (مص مرکب) بر هوا رفتن. پرواز کردن. اوج گرفتن : پس نیاری هیچ جنبیدن ز جا تا نگیرد مرغ خوب تو هوا.مولوی. بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی به کجا روم ز دستت که نمی دهی مجا ...
علم و فنّاوری مربوط به برهمکنش صدا و شارش گاز بهویژه صدایی که شارش مولد آن است [فیزیک]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ هُ وْ وا ءَ ] (ع اِ) زمین پست. || مغاک. (منتهی الارب).
[ هَ ] (ص نسبی) رجوع به هوایی شود.
[ هَ بِ ] (ع ص، اِ) جِ هابدة. (منتهی الارب). رجوع به هابدة شود.
(~. بُ) (اِمر.) تجهیزات و ساز و برگی است که از راه هوا حمل میشود.
فرهنگ فارسی معین
ابزاری در برخی فشارسنجهای جیوهای برای جلوگیری از ورود هوا یا دیگر ناخالصیهای گازی به فضای تهی بالای ستون جیوه [علوم جَوّ]