[ نَ وَ ] (اِ) اسب. (لغت فرس اسدی) (صحاح الفرس) (جهانگیری) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). اسب تیزرفتار. (غیاث اللغات). اسب تندرو. (آنندراج) (انجمن آرا). فرس. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). اسب ...
لغتنامه دهخدا
[ نَ وَ ] (اِخ) نام مکانی که آتشکدهٔ برزین در آنجا بود. (برهان قاطع) (از انجمن آرا): بجائی کجا نام او بد نوند بدو اندرون کاخهای بلند، کجا آذر بر زبر زین کنون بدانجا فروزد همی رهنمون.فردوسی ...
[ نَ وَ ] (ق) ناگاه. بی خبر. فوراً. (ناظم الاطباء)؟
[ نَ وَ ] (اِ) نبیرهٔ فرزند که فرزند فرزندزاده است عموماً و پسر پسرزاده را گویند خصوصاً. (از برهان). پسرزاده. (جهانگیری).
[ اِ نُ ] (اِ) اشنود. نام دومین روز از خمسهٔ مسترقه است. (شعوری ج ۱ ص ۱۳۶). محرف اشتود است. رجوع به اشنود و اشنوذ و اشتود شود.
[ ] (اِخ) اسم یکی از طوایف ایل دلفان از ایلات کرد ایران است که تقریباً ۱۵۰۰ خانوار میشوند و در ایتی وند سکنی دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص ۶۴).
[ بِ نَ وَ ] (اِ) نگاهداشته و محفوظماندهٔ آب در کوزه. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس).
[ جِ وَ ] (اِخ) یکی از دهستانهای ششگانهٔ بخش شیروان چرداول است که در شهرستان ایلام واقع است و مرکب از هشت آبادی بزرگ و کوچک میباشد و دارای ۱۵۶۰ تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۵ ...
[ شَ / شِ نَ وَ دَ / دِ ] (حامص) عمل شنیدن. || حالت شنونده.
[ عُ مانْ وَ ] (اِخ) نام یکی از دهستانهای بخش حومهٔ شهرستان کرمانشاهان و حوزهٔ آمار کنگاور است. این دهستان در منطقهٔ کوهستانی و در جنوب خاوری کرمانشاهان بین دهستانهای ماهیدشت زردلان و جل ...
[ غُ وَ ] (اِ) عهد و شرط. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا). عهد و پیمان و شرط. (برهان قاطع): به پیمان و سوگند و غنوند و عهد تو ایدر سخن یاد کن همچو شهد. فردوسی (از فرهنگ رشیدی) (فرهنگ نظام).
مربوط به میانوند [زبانشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان