[ رُدْ دی ] (اِخ) علی بن ابی بکربن عبدالرحمن سقاف علوی، ملقب به نورالدین. رجوع به علی سقاف شود.
لغتنامه دهخدا
[ رُدْ دی ] (اِخ) علی بن ابی بکربن سلیمان هیثمی شافعی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به علی هیثمی شود.
[ رُدْ دی ] (اِخ) علی بن جزار مصری حنفی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به علی بن جزار و نیز رجوع به علی مصری شود.
[ رُدْ دی ] (اِخ) علی بن سلطان محمد هروی، معروف به قاری و ملقب به نورالدین. رجوع به علی قاری شود.
[ رُدْ دی ] (اِخ) علی بن عبدالرحمن بن محمدبن اسماعیل قاهری، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به علی قاهری شود.
[ رُدْ دی ] (اِخ) علی بن عبدالرحمن بن شبیب بن حمدان حرانی، ملقب به نورالدین. رجوع به علی حرانی شود.
[ رُدْ دی ] (اِخ) علی بن عبدالقادر فرضی، ملقب به نورالدین و مشهور به سید فرضی. رجوع به علی فرضی شود.
[ رُدْ دی ] (اِخ) علی بن عبداللََّه خفاجی، ملقب به نورالدین. رجوع به علی خفاجی شود.
[ رُدْ دی ] (اِخ) علی بن محمدبن احمدبن یوسف طبناوی، ملقب به نورالدین. رجوع به علی طبناوی و نیز رجوع به علی بن محمد شود.
[ رُدْ دی ] (اِخ) علی بن محمد اشمونی، مکنی به ابوالحسن و مقلب به نورالدین. رجوع به اشمونی و نیز رجوع به علی اشمونی شود.
[ رُدْ دی ] (اِخ) علی بن محمدبن علی بن هبةاللََّه اسنائی، ملقب به نورالدین. رجوع به علی اسنائی شود.
[ رُدْ دی ] (اِخ) علی بن محمدبن عیسی بن محمد اشمونی، ملقب به نورالدین. رجوع به علی اشمونی شود.