= مهب
فرهنگ فارسی عمید
[ مَ ] (اِخ) نام چند محل از توابع قم است از جمله محلی از رستاق لنجرود. (تاریخ قم ص ۱۳۶). و محلی از طسوج سراجه. (تاریخ قم ص ۱۲۱).
لغتنامه دهخدا
[ مَ ] (اِخ) دهی است از بخش فیروزکوه شهرستان دماوند با ۳۳۰ تن سکنه. محصول آن غلات، بنشن، سیب زمینی و انواع میوه هاست. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۱).
[ مَ ] (اِخ) قصبه ای است از دهستان گرمسیر شهرستان اردستان، دارای ۳۵۱۲ تن سکنه. محصول آن غلات، پنبه، انار، پشم و روغن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۱۰).
[ مِ ] (اِخ) درازبازو. نام یکی از ملوک هند مرکب از مها، مه و باهو، بازو: کما سمی الهند احد ملوکهم مهاباهو، أی طویل العضد. (الجماهر بیرونی ص ۲۵).
(مَ بَ) [ ع. مهابة ] (اِ.)۱- بیم، ترس.۲- شکوه، عظمت.
فرهنگ فارسی معین
۱. سهمگینی؛ بزرگی و شکوه؛ شوکت. ۲. [قدیمی] ترساندن.
[ مَ بَ ] (ع اِمص، اِ) مهابة. ترس و پرهیز. (از منتهی الارب). بیم و ترس. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (آنندراج). ترس. (دهار). مخافت. (مجمل اللغة): شیر مبارزی که سرشته ست روزگار اندر دل مبار ...
[ مَ بَ ] (اِخ) مهابهارات. حماسهٔ بزرگ هندوان به زبان سنسکریت که شامل هیجده کتاب است و تألیف آن را به ویاسافرزانهٔ هند نسبت می دهند. اما این حماسه در یک زمان و توسط یک شاعر سروده نشده بلکه ...
[ مَ تَ ] (اِ) به زعم هندیهای قدیم، طبایع کبار یا عناصر که عبارت بوده است از: آسمان، باد، آتش، آب و زمین. (از ماللهند ص ۲۰).
[ حَ سَ دِ مَ ] (اِخ) دهی است از دهستان گرمسیر شهرستان اردستان در ۱۶هزارگزی شمال اردستان و ۶ هزارگزی شمال خاوری شوسهٔ اردستان به کاشان. جلگه و معتدل و سکنهٔ آن ۱۶۷ تن است. آب آن از قنات ...