[ مَ لَ حَ ] (ص نسبی) منسوب به مصلحت. از روی مصلحت. بنابه مصلحت. - کَرِ مصلحتی؛ که برحسب مقتضای حال خود را ناشنوا يا سنگينگوش معرفی کند. آنکه به دروغ، دانستن امری را ندانست ...
لغتنامه دهخدا
بهگزینی، بهپسندی
فرهنگ واژههای سره