مسخرگی، لودگی، شوخی
فرهنگ واژههای سره
[ مُ ] (ع ص) دور گردانیده. رانده. برطرف ساخته. - مزاح العله؛ بی تعلل و بهانه. بهانه برطرف کرده شده : در عوارض حاجات و سوانح مهمات مزاح العله گردانید. (ترجمهٔ تاریخ یمینی). به خزائن و مر ...
لغتنامه دهخدا
[ مَ زْ زا ] (ع ص) بسیارمزاح. فراخ مزاح. مزاح کننده. لوده. چَکه. شوخ. بذله گو. بسیارطیبت. بسیارلاغ. آن که بسیار مزاح کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بسیار لاغ کننده. (ناظم الاطباء): به مد ...
علت برطرفشده؛ کسی که هرگونه عذر و بهانه از او برطرف شده.
فرهنگ فارسی عمید
[ مُ حَ ] (ع ص، اِ) جِ مُزاحَف. رجوع به مزاحف و زحاف شود.
سرخر، سربار، دست و پاگیر، دست و پا گیر
کاویدن، دردسر دادن
خدماتی که در آن بنا به تقاضای مشترک برخوانده میتوان ازطریق شبکه، شمارۀ مشترک برخوان را بهعنوان مزاحم شناسایی و ثبت کرد [مهندسی مخابرات]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ مُ حَ مَ ] (ع مص) فزودن و نزدیک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یقال زاحم علی الخمسین؛ یعنی نزدیک به پنجاه رسید. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مجاحفة. (تاج ...
(مُ حَ مَ) [ ع. مزاحمة ] (مص م.)۱- زحمت دادن.۲- انبوهی کردن و تنگ گرفتن بر کسی.
فرهنگ فارسی معین
مزاحمت دیوارههای آزمونگاه به دلیل ناهمراستایی با جریان سیال که موجب واپیچش جریان حول مدل میشود [حملونقل هوایی]
(مَ حَ یا حِ) [ ع. مزاحة ]۱- (مص ل.) شوخی کردن.۲- (اِمص.) شوخی، خوش طبعی.