[ مَ ] (ص نسبی) منسوب به مدار. رجوع به مدار شود.
لغتنامه دهخدا
[ مَ رَ ] (اِخ) تثنیهٔ مدار، در حالت نصبی و جری به معنی دو مدار و منظور مدار رأس السرطان و مدار رأس الجدی است. رجوع به مدار شود.
وسیلهای برای انتقال مداری (orbital transfer) ماهواره و فضاپیما که به کاهش وزن فضاپیما و افزایش عمر مداری آن کمک میکند [مهندسی هوافضا]
واژههای مصوب فرهنگستان
حاصلضرب خارجی بُردار مکان ذرۀ متحرک حول یک مبدأ در بُردار تکانۀ خطی آن [فیزیک]
حرکت دایرهای ذرات آب که عبور موج آن را ایجاد میکند [اقیانوسشناسی]
(حامص مرکب) عمل دامدار. دام داشتن. نگهبانی دام (آلت صید). حفظ دام (آلت صید). || شکار کردن. صید کردن. صیادی. دامیاری. || نگهبانی و حفظ دام (حیوان اهلی). پرورش و استفادهٔ از دام. چون گو ...
(~.) [ ع - فا. ] (حامص.) سیاستمداری، پیشوایی.
فرهنگ فارسی معین
[ زِ ] (حامص مرکب) پیشوایی قوم. || سیاستمداری. (فرهنگ فارسی معین).
تفکری ناظر بر اینکه تجربۀ زنان باید موضوع اصلی مطالعه و منشأ تمامی ارزشها برای فرهنگها باشد [مطالعات زنان]
فرازای متوسط یک ماهواره از سطح زمین [مهندسی نقشهبرداری]
قضیهای در آنالیز مختلط مبنیبراینکه ادامه تحلیلی یک تابع در امتداد خمهای همجا یکی است [ریاضی]
(حامص مرکب) آوازه. شهرت. (ناظم الاطباء). صیت. نام آوری. نامبرداری. ناموری. نامدار بودن. صاحب جاهی. والامقامی. سروری : در این بند و زندان به کار و به دانش بیلفغد باید همی نامداری.ناصرخسرو. ...