(حر.) بیست و هشتمین حرف از الفبای فارسی برابر با عدد ۴۰ در حساب ابجد.
فرهنگ فارسی معین
نام واج «م».
فرهنگ فارسی عمید
۱. مرجع؛ جای بازگشت. ۲. بازگشت.
[ مَ بِ ] (ع اِ) جِ مَأبِض. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مأبض شود.
لغتنامه دهخدا
[ مَ تِ ] (ع اِ) جِ مَأتَم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع مَأْتَم شود.
[ مَ ثِ ] (ع اِ) گناهها. جِ مَأثَم که مصدر میمی است به معنی اِثْم (غیاث) (آنندراج). جِ مأثم و مَاثَمَة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): اگر از راه مطالبات برخیزند هم ایشان به درجهٔ مثوبت عف ...
= مٲخذ
[ مَ ] (ع اِ) جِ مُؤَخَّر. (ناظم الاطباء). - مآخیرالشی ء؛ پسین و آخرین جزو از چیزی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون).
[ مَ زِ ] (ع اِ) جِ مَأزِم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به مأزم شود.
[ مَ ] (ع اِ) جِ مِئزاب. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد ذیل ازب). جِ میزاب. (منتهی الارب ذیل وزب). رجوع به مئزاب و میزاب شود.
[ مَ ] (ع اِ) جِ میساق. میاسیق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به میساق شود.
[ مَ ] (ع اِ) جِ مأقی. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). گوشه های چشم از سوی بینی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): و اذا اکتحل به... وافقت خشونة العین و تأکل المآقی. (ابن البیطار، یادداشت ایضاً ...