شب؛ یک شب.
فرهنگ فارسی عمید
گرده، پرهون
فرهنگ واژههای سره
(حَ لِ یا لَ) [ ع. حلیلة ] (اِ.) زن شرعی مرد، همسر. ج. حلایل.
فرهنگ فارسی معین
اسم: سلیله (دختر) (عربی) (تلفظ: salile) (فارسی: سَليله) (انگلیسی: salile) معنی: دخت، فرزندِ دختر، ( در قدیم ) دختر
فرهنگ واژگان اسمها
گیاهی علفی و یکساله، با شاخههای نازک و گلهای زرد که بهعنوان سبزی خوراکی و معمولاً بهصورت پخته مصرف میشود.
[ شَمْ بَ لی لَ / لِ ] (اِ) شملیز. شملید. شنبلید. شنبلیت. بمعنی شنبلید است و آن رستنیی باشد که به عربی حلبه و به هندی میتهی و به یونانی فریقه خوانند. (برهان). شملیز. به تازی حلبه. (از جهان ...
لغتنامه دهخدا
[ مَ لی لَ / لِ ] (اِ) رشته های تاب داده و پیچیده از زر و سیم. (ناظم الاطباء). تار نقره ای یا تلائی که میانش مثل لوله خالی باشد که با آن روی پارچه ملیله دوزی می کنند. اگر تار نقره ای یا ت ...
اسم: ملیله (دختر) (فارسی) (تلفظ: malile) (فارسی: مَلیله) (انگلیسی: malileh) معنی: رشته باریک فلزی طلا
مفهومی مبنی بر یکسان بودن شتاب حرکت هر ذره در تمام چارچوبهای مرجع لَخت [فیزیک]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ کَ لَ / لِ ] (اِخ) نام شغالی که قصهٔ او در کتاب کلیله و دمنه مشهور است. (آنندراج) (از ناظم الاطباء). || کلیله و دمنه. و کلیله و دمنه از جمله کتبی است که از سانسکریت به پهلوی و از پهلوی ...
[ یَ لی لَ / لِ ] (ص) تناور و جسیم و توانا و زورآور و شجاع و دلیر. (ناظم الاطباء). پهلوان و دلاور و بهادر را گویند. (از شعوری ج ۲ ورق ۴۴۸).