[ قُ لْ لَ ] (اِخ) کنیسه ای است که آن را ابرهةبن صباح مالک یمن در دروازهٔ صنعاء بناکرد. در معجم البلدان آمده: چون ابرهة به حکومت یمن رسید در صنعاء شهری ساخت که مردم بهتر از آن را ندیدند و ...
لغتنامه دهخدا
[ قُ لَ صَ ] (ع اِ مصغر) مصغر قَلوص. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قلوص شود.
[ قَ ] (ع ص) فتق زده. (منتهی الارب). المنتفخ الخصیة. (اقرب الموارد).
[ ] (معرب، اِ) قیلقون. قلمیقلمون. قیقهر است. (فهرست مخزن الادویة). رجوع به آن دو شود.
کم؛ اندک.
فرهنگ فارسی عمید
[ قَ ] (ع ص) پست قامت لاغر. || کم و اندک. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). یسیر. نزر. واحد و جمع در این یکسان بود. (مهذب الاسماء). ج، قلیلون و اَقِلاّء و قُلَل و قُلُلون. (منتهی الارب) (اقرب ...
[ قَ ] (ع ص، اِ) جِ قلیل در حالت رفعی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب).
[ قَ ] (ع ص، اِ) جِ قلیل در حالت نصبی و جری.
[ قُ لَ نِ سَ ] (ع اِ مصغر) مصغر قلنسوة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب).
[ ] (معرب، اِ) قلینوقوذیون. نوعی از علیق است. (فهرست مخزن الادویة).
(قَ یَ یا یِ) [ ع. قلیة ] (اِ.) پارهای گوشت، قطعهای گوشت.۲- حبوبات و سبزی.
فرهنگ فارسی معین
۱. غذایی که از گوشت، میگو، و ماهی یا چیزهای دیگر تهیه میشود. ۲. [قدیمی] پاره و تکه گوشت.