(~.) [ ع. ] (اِ.) میزان درخشندگی ظاهری س تارهها.
فرهنگ فارسی معین
گونه، توانمند، توانایی، پرزور، اندازه چیزی، اندازه، ارزش، ارج
فرهنگ واژههای سره
۱. اندازه گرفتن؛ اندازه کردن چیزی. ۲. ارزش؛ اعتبار. ۳. اندازه. ۴. شب قدر. ۵. حرمت؛ وقار. ۶. نودوهفتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵ آیه؛ انّا ٲنزلنا؛ اهل الکتاب. * قدر مشترک: ...
فرهنگ فارسی عمید
← قدر ظاهری [نجوم رصدی و آشکارسازها]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ قَ ] (ع اِ) اندازهٔ چیزی. (منتهی الارب) مقدار. (آنندراج): متحیر نه در جمال توام عقل دارم به قدر خود قدری.سعدی. فارغی از قدر جوانی که چیست تا نشوی پیر ندانی که چیست.سعدی. نه هر کس سزاوار ...
لغتنامه دهخدا
[ قَ دَ ] (ع اِ) فرمان. حکم. (منتهی الارب) (آنندراج). || اندازه کردهٔ خدای تعالی بر بندگان از حکم. (منتهی الارب). سرنوشت. تقدیر. (کشاف اصطلاحات الفنون): همی گفت و شمشیر بالای سر سپر کر ...
قدر عبوری از پالایۀ آی [نجوم]
[ قَ رِ اَوْ وَ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) (اصطلاح نجوم) رجوع به قدر شود.
قدر ستاره با احتساب انرژی گسیلشده در تمام طولِموجها |||متـ . قدر ظاهری تام apparent bolometric magnitude [نجوم]
قدر عبوری از پالایۀ جِی [نجوم]
ارجشناسی
معیاری برای سنجش روشنایی ظاهری اجرام سماوی|||متـ . قدر 2 magnitude 2 [نجوم]