[ قُ ] (اِخ) دهی از دهستان خورخوره بخش دیواندرهٔ شهرستان سنندج. واقع در ۶۲۰۰۰ گزی شمال باختر دیواندره و ۱۶۰۰۰گزی جنوب شوسهٔ دیواندره به سقز. موقع جغرافیایی آن کوهستانی، سردسیر و سکنهٔ آن ۱۸ ...
لغتنامه دهخدا
(قَ) [ ع - فا. ] (اِ.) جای کشته شدن، جای کشتار.
فرهنگ فارسی معین
جای کشتن.
فرهنگ فارسی عمید
= قتیل
[ قُ ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان گروه بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت. در ۲۴۰۰۰گزی شمال خاوری ساردوئیه و ۱۸۰۰۰گزی باختر راه مالرو راین به ساردوئیه واقع است و ۱۵ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغراف ...
[ اَ عَ قُ لُ ] (اِخ) وی از مریدان شیخ عبداللََّه است و بحسن تربیت وی بمرتبهٔ تکمیل رسیده بود و در آن وقت که شیخ عبداللََّه را بلشکر استدعا کرده بودند اخی علی در سفر بوده است شیخ فرموده ...
[ ] (اِخ) یکی از امرای عهد ابوسعید بهادرخان. (تاریخ گزیده ج ۱ صص ۶۰۱-۶۰۲ و ص ۶۰۴).
[ اِ تِ ] (ع مص) غرق شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
کشتن شخصیتها برای رسیدن به مقاصد سیاسی|||متـ . ترور کردن [علوم سیاسی و روابط بینالملل]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ تَ قَ تْ تُ ] (ع مص) برای حاجت آمدن: تقتل لحاجته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || تأنی برای حاجت. (از اقرب الموارد). || خمیدن و درپیچیدن زن در رفتار و برگشتن. (منتهی الارب) (ناظم ...
[ بَ ی قُ لُ ] (اِخ) یکی از چهار سرداری است که در زمان سلطان حسین پسر سلطان اویس، به دست شاه شبلی اسیر شدند. رجوع به ذیل جامع التواریخ رشیدی، تألیف حافظ ابرو ص ۲۰۰ شود.
[ قُ لُ ] (اِخ) ملقب به مخدومشاه دختر قطب الدین شاه جهان از سلسلهٔ قراختائیان کرمان است . پسرش جلال الدین ابوالفوارس شاه شجاع بود که بعد از کور کردن پدرش امیرمبارزالدین محمد (شوهر خان قتل ...