ازمیانرفته؛ ازدسترفته؛ فوتشده؛ نیست و نابود.
فرهنگ فارسی عمید
اسم: فائحه (دختر) (عربی) معنی: فایحه
فرهنگ واژگان اسمها
[ ءِ ] (اِخ) کوهی در طریق مکه. (معجم البلدان).
لغتنامه دهخدا
[ ءِ ] (ع ص) رهایی یابنده. از شر رهاشده و به خیر دست یافته. رجوع به فایز شود. (از اقرب الموارد). || فیروزی یابنده. (آنندراج).
[ ءِ ] (اِخ) شمشیر سعیدبن زیدبن عمروبن نفیل است. (منتهی الارب).
[ ءِ حِ بِ مِ ] (اِخ) رجوع به فائز بنصر اللََّه شود.
[ ءِ ] (اِخ) یا فائض رومی، مولی عبدالحی بن فیض اللََّه مشهور به قاف زاده (متوفی ۱۰۳۲ هـ . ق.) از شاعران بود و او را دیوانی است، و هم تذکره ای از شعرای روم کرده است موسوم به «زبده».
[ ءِ غَ ] (ع ص) بوی خوش در بینی رسیدهٔ سست کننده. (منتهی الارب). الرائحة المخشمة من الطیب و غیره. (تاج العروس).
پیروزشدن
فرهنگ واژههای سره
[ ءِ ] (ع ص) برگزیده و بهترین از هر چیزی. (منتهی الارب): عصارهٔ نایی بقدرتش شهد فائق شده و تخم خرمایی به تربیتش نخل باسق گشته. (گلستان). || شکافنده. (آنندراج). || (اِ) پیوند سر با گر ...
پیروز شدن
[ ءِ ] (ع اِ) گوشت تندی و رگ، یا آن رگ ران است. (آنندراج) (اقرب الموارد). گوشت نزدیک اندرون. (منتهی الارب). || (ص) رجل فائل الرأی؛ مرد ضعیف عقل. (اقرب الموارد).